حدیث روز(2)
مباهات خدای متعال به امیرالمومنین علیه السلام
ابن عباس گفت: زمانی که خداى عز و جل مکه را فتح کرد، ما هشت هزار مرد مسلمان بودیم و شب که شد ده هزار مسلمان شدیم.
و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قانون هجرت را لغو کرد و فرمود: پس از فتح مکه هجرتى نیست. سپس به هوازن رسیدم و
پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به على بن ابى طالب (علیه السلام) فرمود: اى على! برخیز و کرامت خداى عز و جل را نسبت به خود ملاحظه کن و
زمانی که آفتاب طلوع کرد با او سخن بگو. ابن عباس می گوید: به خدا به کسی حسودی نکردم جز در آن روز به على بن ابى طالب!
و به فضل گفتم برویم و ببینیم چطور على بن ابى طالب با آفتاب سخن مى گوید.
هنگامی که آفتاب طلوع کرد على بن ابى طالب (علیه السلام) برخاست و گفت: درود بر تو اى بنده خوب و فرمانبر و ادامه ده طاعت خدا پروردگارت،
آفتاب در پاسخش مى گفت: درود بر تو اى برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و وصى او و حجت خدا بر خلقش!
راوی می گوید على به سجده افتاد و شکر خداى عز و جل را به جا آورد، می گوید به خدا دیدم رسول خدا برخاست و
سر على را گرفت و او را بلند کرد و دست به رویش کشید و مى گفت حبیبم برخیز ! که اهل آسمان را از گریه خود به گریه انداختی و
خدا به وجود تو به حاملان عرش مباهات کرد.
الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 589